فصل پاییز...

خستم از حال و روز بعد از تو این هوا کفرمو در آورده ضرب بارون روی پنجره ها صبر این خونه رو سر آورده

این هوا سهم ما دوتا بوده فصل پاییز، فصل رفتن نیس خستم از این غمی که با من هست یا هوایی که دیگه با من نیس

تو شاید مسخ زندگی بودی من یه چیزای دیگه دردم بود ما هوای همو نفهمیدیم بین ما درد مشترک کم بود

حتی وقتی دریدی قلبم را درد من، درد انتقام نشد توی قلبم یه مرد زخمی مرد مرد من، مرد انتقام نشد

این که انصاف نیست بعد از تو با یه مُش(ت) شعر کهنه تنها شم هی تو خاطرات سر بکنم هی به دنبال دردِ نو باشم

توی هر اتفاق مشترکی من فقط بودم و فقط بودم! تو همین بودنم نفهمیدی و همچنین که عاشقت بودم

آخرین روشنی مغزم را می سپارم به دست خاموشی باید این خاطراتُ غرق کنم درون عمق یک فراموشی

مثل بغضی تو اوج پاییزم اما حالی واسه شکستن نیس خستم از حال و روز بعد از تو فصل پاییز، فصل رفتن نیس...


امیرحسین کاکایی - پاییز 92

کابوس

كابوس اين آيينه تشويشه
كابوس اين شب هامو باور كن
موجاي وحشي تو سرم كم نيس
بي تابي دريا رو باور كن

دلتنگ تو ميشم تو هر لحظه
تا مرز بي تابي و دلكندن
نگذار اين موج فراموشي
اسم تو رو پنهون كنه از من

فرقي نداره! سيب يا گندم
يك عمره كه دس به سرم كردي
با اينكه ميدونستي من تنهام 
پنهون شدي، تنهاترم كردي

ميخوام فراموشت كنم اما
دنياي من بعد از تو بي تابه
اين عقربه برعكس مي چرخه
اين درد يك لحظه نمي خوابه

بي تابي دريا رو باور كن
من سالهاس با اسم تو تنهام
دنياي من درگير تشويشه
آرامشم رو از خودت ميخوام

گم ميشي تو حرفاي اين مردم
وقتي نبودت هم يه عادت شد
قانون پنهون بودنو بشكن
دوري و دوستي هم رفاقت شد؟!

دنيا پر از سيباي دس خوردس
اين قافله از نسل آدم بود
فرقي نداره سيب يا گندم

هر دو واسه اين فاصله كم بود


امیرحسین کاکایی

شک می کنم!

دارم به اون روزای خوب
حتی خودم شک می کنم
حتی به این دلتنگی 
بعد از توام شک می کنم

این یک جنون ساده که
تو مغز من افتاده نیس
شک می کنم حتی به تو
این اتفاقی ساده نیس

مسئله ی رفتنتُ
هی با خودم حل می کنم
من فکر کردن به تو رو
با قرص مختل می کنم

روزای بی تو زندگی
کابوس شب های منه
این شعرهای بعد تو
تاثیر تنها بودنه...


بهم حق بده...

بهم حق بده تا ندونم چطور
جای خالیتُ تو دلم پُر کنم
بهم حق بده تا ندونم تو رو
کدوم جمعه باید تصور کنم
 
جهنم شد این خونه باید بیای
تا این آتیش سردُ خاموش کرد
نمیای و باید بهم حق بدی
که یادت رو حتی فراموش کرد
 
چقد واسه تکرار این خاطره
اتاقُ پر از عطر نرگس کنم
بهم حق بده تا نتونم تورُ
از این فاصله بیشتر حس کنم
 
بهم حق بده باید این بار تو
یه کاری واسه هر دوی ما کنی
باید جوری دلتنگ شی تا یه روز
خودت راه برگشتُ پیدا کنی
 
همه پرده ها رو کشیدم یه عمر
که عطرت از این خونه بیرون نره
باید دل ببندی به این خونه تا
بفهمی که برگشت زیباتره
 
فقط صبر کردی فراموش شی
فراموش شی تو دل خیلیا
اگه روزی حس کردی که وقتشه
اگر شنبه هم بود، لطفا بیا...!


امیرحسین کاکایی - زمستان 91

سلام من به تو یار قدیمی...

با عشق تو بزرگ می شوم

اینکه هیچ دوست داشتن دیگری برایم بعد تو مفهموم ندارد

اینکه همه مردم شهر را شبیه تو می بینم

اینکه تمام نوشته هایم رنگ تو را دارد

اینکه هنوز وقتی عکست رو می بینم به جای نفرت جدایی لبخند امید روی لبم می نشیند

اینکه هر روز امید دارم

اینکه پایان هر روز از نا امیدی می میرم و شب با دیدن تو در خواب زنده می شوم

اینکه ... همه ی این کارا رو من قبلا از آدم بزرگا شنیده بودم

پس من حتما دارم از عشق تو بزرگ می شوم

ممنونم از تو ...

یکی طلب چشمانت که منه واقعی را به من نشان داد

نشان داد که من با این همه ادعا و غرور هیچ هستم

نشان داد همه ی خواستن ها توانستن نیست

نشان داد جدایی عشق می آورد و نزدیکی عادت

من از خرد شدن مقابل عشق کوچک تو فهمیدم

که عشق الهی داخل قلبم شیشه ی عمر من است

خدایا .... دوستت دارم ... تو هم مرا دوست داشته باش ... آمین

شب نوشته های یک پسر بچه 20 ساله


کنار ساحل آروم چشمات

یه دریا شوق برگشتن کشیدم

من اون موج پریشونم که امشب

تو این ساحل به آرامش رسیدم


یه احساس عجیبی با تو دارم

من این روزا رو قبلا دیده بودم

همین عکسای روی دیوار می گن

که قبلا با تو من خندیده بودم

 

می خوام کابوس تنهایی بدونه

کنار تو به اون تردید دارم

می خوام این ترس تنهایی بفهمه

که روی بودنت تاکید دارم

 

من آدم می شم از این درد دوری

توام می فهمیدی احساسمو کاش

تموم خونمونُ سیب چیدم

توام امشب بیا حوای من باش

 

تو به تنهایی عادت کردی اما

نمی ذارم که اینجوری بمونه

ببین حال دوتامون داره می گه

یه احساسی هنوزم بینمونه


کنار ساحل آروم چشمات ...


سبز باشید

امیرحسین پاییز 91


پ ن : از فیسبوک فرار کردم پناه آوردم به وبلاگ دوباره ... سلام من به تو یار قدیمی ...

پ ن : این خونه رو خیلی ها بلد نیستن . واسه همین میشه خیلی راحت تر صحبت کرد.


موسیقی ایرانی

سلام به دوستای عزیز وبلاگی خودم.

ببخشید که من بازم یه مدت طولانی نبودم و الان نمیدونم کیا هستن هنوز و کیا هم رفتن از جمع وبلاگیا. اما من هنوزم با وجود اومدن فیسبوک این فضای وبلاگ رو دوسدارم چون خیلی چیزا ازش یاد گرفتم و خیلی خاطره های قشنگ و تلخ ازش دارم . خوب ما درگیری پروژه پایگاه خبری تحلیلی موسیقی ایرانی بودیم و تقریبا تمام تمرکزمون رو این پروژه بود و خدا رو شکر عملی شد و در حال حاضر داره فعالیتش رو انجام میده . اما ما نیاز به حمایت از شما دوستان گل داریم و خواهشمندم که «موسیقی ایرانی» رو با آدرس www.MusicIran.ir در وبلاگ ها و یا سایت های خودتون پیوند کنید تا همه به این پایگاه خبری تحلیلی دست پیدا کنند و در جریان و جدید ترین اتفاقات موسیقی ایران و به زودی موسیقی جهان قرار بگیرند . ممنونم از همه شما . هر نیاز به کمکی هم در این زمینه ها داشتید حتما به من بگید .

زنده باشید



کجا بودم که تو اونجا نبودی

کجای زندگیم اسم تو کم بود

من از دست کسی پنهون شدم که

یه عمری از ته دل عاشقم بود


عبدالجبار کاکایی (تیتراژ تلوزیونی با صدای علی هادیان)



برای بودنت آزادی اما
برای رفتنت مجبور میشی
سراب بودنت نزدیک میشه
تو روزایی که از من دور میشی

چقد دنیای من کوچیکه وقتی
که هر جا میرم اسمت رو به رومه
چقد دنیات بزرگه وقتی حتا
یه لحظه با تو بودن آرزومه

دلم با نیم رخت از اسب افتاد
که شاه قلب من درگیره کیشه
شب یلدا گذشته اما شبهام
داره طولانی تر از قبل میشه

کسی که خوب حرفامو می فهمید
چه آسون آخر این قصه بد شد
دلم با بودنش پروازُ می خواست
حالا افتاد و افتادن بلد شد

من از شر سکوت سرد شبهام
رو انداختم به دیوارای خونه
ببین عکسای رو دیوار میگن
یه حرفایی هنوزم بینمونه
موفق باشید
امیرحسین - زمستان 90

پ ن : عصر شعر و ترانه روز سه شنبه 3 مرداد ساعت 16:30 در فرهنگسرای ارسباران در خیابان جلفا
پ ن : پایگاه خبری تحلیلی موسیقی ایران رو فراموش نکنید ... www.MusicIran.ir

پ ن : دوستایی که فیسبوک هستند، این آدرس منه : www.facebook.com/amirhosein.kakaei


سرباز

دیر آمدی تا قد کشیدم

با خاطراتی از تو در سر

دیر آمدی از باد و باران

دیر آمدی ! سرباز آخر ...


عبدالجبار کاکایی - با صدای فریدون آسرایی



سرباز


حرف گلوله آخرین حرفه
پاداش کشتن آفرین میشه
از بس که بی قانونه این بازی
قانون این بازی همین میشه

شاه تو جنگ با هر لباسی هست
دنیاشُ واسه دین نمی بازه
جنگ آخرش هرچی میخواد باشه
بازنده ی این بازی سربازه

این بازی رو بد چیدن از اول
چش بسته کشتن تنها رات میشه
تو جنگ همیشه جای شاه امنه
سربازه که هی کیش و مات میشه

حتا خدا بازی نبود وقتی
اسلحه ی تو دست خدا میشد
تردید و باور ، جنگ یا سازش
اینجا مسیراشون جدا میشد

بیست و دو ساله میگذره حالا
راهی واسه آغاز پیدا کن
جای وزیر و شاه هنوز امنه
جایی واسه سرباز پیدا کن

پیروز باشید

امیرحسین - پاییز 1390

پ ن : کارگاه ترانه : چهارشنبه هر هفته ساعت 16 با حضور عبدالجبار کاکایی و بهروز یاسمی . میدان قزوین - خیابان هلال احمر (گمرک) سالن پردیس سینمای رازی .
پ ن : از بلاگفا خواهش میکنم آدرس سایتشو از "blogfa" به "ذمخلبش" تغیر بده ... بدجوری رو اعصابه !

پ ن : ما بسیاریم ....

سیب ...

بي اسم حتي مي شه عاشق شد

جادوي اين دلدادگي كم نيست

تا سيب هاي كال بي تابند

حواي من تقصير آدم نيست


عبدالجبار کاکایی



یک سیب کال یا عشق پژمرده

هر دوش برای هر دومون کم بود

بازنده ی این انتخاب سخت

از اول این قصه آدم بود


این اشتباه ساده از اون بود

قانونُ بد گفتن برای ما

تشویق مال یک نفر باشه

تنبیه برای هر دوتای ما


بازی رو آدم باخته و حالا

باید جدایی سهم ماهاشه

تا کی گناه یک نفر باید

یک عمر روی دوش ما باشه ؟


اما بدون آدم گناه تو

از خوردن سیبای کالم نیست

جرم تو دلبستن به عشقت بود

تاوان این دلبستگی کم نیست


بازی به اونجایی رسیدش که

ممنوعه شد میوه ی عشق تو

دیگه نه راهی موند واسه برگشت

نه سیب واسه یه اشتباه نو ...



زیبا باشید

امیرحسین - روز های بارانی پاییز 90


پ ن : نشست " عصر شعر و ترانه " سه شنبه های اول هر ماه با اجرای عبدالجبار کاکایی. فرهنگسرای ارسباران واقع در خیابان جلفا .

پ ن : کارگاه نقد و بررسی ترانه ، چهارشنبه هر هفته ساعت 4 الی 6 در سالن پردیس سینما رازی واقع در میدان قزوین - خیابان هلال احمر . با حضور عبدالجبار کاکایی و بهروز یاسمی.

پ ن : اگر هر سوالی در رابطه با این دو نشست دارید یا به ایمیل من بفرستید یا در ف ......س/ب...... ک من کامنت بذارید یا حتا در کامنت های همین وبلاگ .

بی قرارم ...


گاهی برای دیدن عشقت

                                باید سر از رو مُهر برداری ...


روزبه بمانی



چقد این قصه قشنگه

وقتی آخرش تو باشی

به خیال دیدن تو

از همه دنیا جدا شی


چقد این لحظه عجیبه

که نه خوابم و نه بیدار

موندنم دست خودم نیس

مثه سایه ای رو دیوار


تو برام یه اتفاقی

یه خیال نا تمومی

جدایی سخته برامون

نه میتونم نه میتونی


دنبال صدات می گردم

بشکن این فاصلمونو

این سکوت بی دلیلو

این دیوار بینمونو


حالا دلتنگم و بی تاب

واسه دیدن دوبارت

نگرانِ لحظه ها و

بی تفاوتیه ساعت


عاشق باشید

امیرحسین - تابستان خنک طهران


پ ن : بعد یک سال آپشن ترانم دوباره فعال شد !

پ ن : جلسات ادبی فرهنگسرای ارسباران و رازی رو حتما شرکت کنید . ارسباران سه شنبه  اول هر ماه رازی چهارشنبه هر هفته

پ ن : ف ی س ب .... ک ما :Amirhosein Kakaei

پ ن : یه غلط قافیه تو بند چهارم دارم خودم میدونم ولی نتونستم چیزی جایگزینش کنم . ادیبان ببخشند

پ ن : به تو نگفتم وقتی نیستی بی قرارتم ... ؟

خدایا ...

 

خدایا...

نمیتونم بگم حرفامو نمی شنوی ... نمی تونم بگم ۷ میلیار آدم رو نمیتونی هم زمان بهشونتوجه کنی .... نمی تونم بگم حواست بهم نیست ... ولی برای آرامش دلمم شده یه موقعی از شب اومدم که حداقل چند میلیار از اون ۷ میلیارد خواب باشن تا تو سرت خلوت تر باشه .

خدایا... تو میشنوی من چی میگم ولی فقط بدیش اینه که جواب نمیدی . ما رو خودت اینجوری آفریدی به دنبال منطقیم . دوسداریم وقتی حرف میزنیم طرفمون جواب بده اما تو مثه قاب عکس تماشام میکنی ...

خدایا ... تو خودت همه چیز رو ساختی . همه نطفه ها رو خودت پخش کردی تو تموم این عالم . به فرشته ها پز مارو دادی و مجبورشون کردی به ما سجده کنن . از خودت در ما دمیدی تا مثه خودت باشیم . دل ما رو خونه خودت کردی و شیطان رو توش راه ندادی ...

از شبنم عشق خاک آدم گل شد       صد فتنه و شور در جهان حاصل شد

 سر نشتر عشق بر رگ روح زدند        یک قطره فرو چکید و نامش دل شد*

پس چرا اینجوری شد ؟؟؟

چرا جنس ما تو زرد از آب در اومد ؟ میرم سر اصل مطلب تا سرتو درد نیارم و آفتاب شرق آسیا بیرون نزنه و روزت شروع بشه ...

خدایا تو گفتی من اون دنیا رو عدل دادم ، یعنی این دنیا عدل نمیخواد ؟ نکنه عدل اون دنیاتم اینجوری باشه ! چرا باید به یکی اونقدر بدی* که تو داشته هاش خفه بشه و به یکی اونقدر ندی که نداشتن خفش کنه . اون تو رو از خوشی فراموش میکنه و این یکی تو رو از ناخوشی . چرا یک کاری میکنی که هر دوشون فراموشت کنن؟ اینجا وسط هم که نداریم ؟ پس تو این وسط مال کی هستی ؟

نه گریه های بدبختی مجال فکر کردن به تو رو میده نه عربده های عیاشی و مستی !

تو این تراژدی رو برا کی نوشتی ؟ من از این جایی که هستم خیلی راضیم . یقه سفید* جامعه ام و نمیگم خیلی دارم ولی حداقل اونقدر دارم که وقتی سرمو رو بالش میذارم مجال یه گپ کوچولو با تو رو داشته باشم . مگه تو فقط خدای منی ؟ یا خدای همه یقه سفید های دنیا ؟

خدایا ... از تو در ما دمیده شد و دل به وجود اومد پس با این حساب تو خود احساس و عاطفه ای . چطور دل ما که یک ملیونوم دل توئه نمیتونه این صحنه ها رو که فقط تازه محدود به منطقه زندگی خودمونه رو ببینه ولی تو دلت میاد بدبختی ملیون ها آدم رو ببینی و نه دلت بشکنه نه بسوزه نه گریه کنی و نه پیر بشی ؟ گریه کنای این رمان کی هستن ؟

باورم بشه همه اینا فقط دعوای تو با شیطانه ؟ فقط رمانه ؟ یه کابوس ؟ یه قصه ؟ یه شب ؟

سحر داره این شب ؟

 

زنده باشید

امیرحسین - تابستان ۱۳۹۰


پ ن : شعر از نجم الدین رازی (دایه) بود

پ ن : جامعه را یقه سفید ها (آدمای متوسط ) می گردانند . ( حدود جمله ای از یک جامعه شناس که اسمش یادم نیست )

پ ن : هرچی ضمیر در این متن بود کاملا مجازی بود و منظورم همه انسان ها نبودن

پ ن : داشتن به معنای داشتن پول نبود . خیلی چیزا هست که نداشتنشون بد تر از بی پولیه مثه سلامتی ، آرامش ، خانواده و ...

پ ن : آپشن ترانه و شعرم به خاطر یک سال کار نکردن غیر فعال شده تا اطلاع ثانوی فقط می نویسم

پ ن : فردا فصل جدیدی از سال های زندگیم باز میشود . ساعت ۲ بامداد ۲ مرداد ماه ...

پ ن آخر : نشست های عصر شعر و ترانه سه شنبه اول هر ماه با حضور عبدالجبار کاکایی و شاعران و ترانه سرایان و اجرای زنده موسیقی و آواز توسط خوانندگان مطرح کشور . زمان : سه شنبه اول هر ماه ساعت 4:30 . مکان : تهران - سیدخندان - خیابان جلفا - فرهنگسرای ارسباران (هنر)

کنکوری بای بای

 

خوب کنکورم که دادیم و تموم شد

 

روز هجران و شب فرقت یار آخر شد            زدم این فال و گذشت کنکور و کارآخر شد *

 

از این به بعد ایشالا وبلاگو آپ (تارنامه رو به روز) می کنم ولی شاید در آدرسی (مکان نما)ی دیگر و ظاهری دیگر یعنی در واقع ظاهری متفاوت . از همه دوستانی که تو این مدت بودند و کامنت(پیام) گذاشتن و لطف کردن به ما ممنونم و ایشالا جبران کنم و اون دوستان برجک زن هم که هنوز بر اصل بنداز و در رو پایبند هستند و میان برجک میزنن و در میرن و اسمم نمیذارن ازشون ممنونم که به یاد ما بودن . راستش این نقطه ضعفه وبلاگه (تارنماست) که هویته آدما توش معلوم نیس و به خاطر همین خیلیا از جمله من رو آوردن به ف ی ؟؟ ب ...... ک چون هویت و مشخصات افراد اونجا معلومه و افردا حرف بیخود و الکی نمی زنن و در برن . به جاش انتقاد درست میکنن و جواب می گیرن و به جاشم تشویق می کنن ولی این ضعفیه که همواره گریبان وبلاگا(تارنماها) رو گرفته و  کاریشم نمیشه کرد جز صبوری و صبوری و صبوری ...

اما ...

پیراهن صبوری ما را دریده اند ... *

 

به روز باشید

امیرحسین - تابستان ۱۳۹۰


پ ن :* حافظ با تغیر ...

پ ن : غنی بودن دایره واژگان پارسی و عدم استفاده از واژگان بیگانه بسیار محسوس بود در متن.

پ ن : به زودی همه چیز به روز می شود . 

 

مسافر

 

وطتم بین دو دریا دو افق

دو سر زمینه

آفتاب از نفس که افتاد

روی شونه هات می شینه

 

عبدالجبار کاکایی


مسافر

 

تازه این اول قصس

تازه اول سکوته

بار غربت رو چشاته

وقتی جاده رو به روته

 

بین آسمون و دریا

فاصله یه خط نوره

پس چرا بین من و تو

فاصله این همه دوره

 

همونی که عاشقت کرد

خودشم پشت و پناهه

*بار دلتنگیتو بردار

تازه این اول راهه

 

تو میخوای بری و اینبار

از نبودن تو سیرم

بیا و برس به دادم

دارم از غصه می میرم

 

تو میخوای دل بکنی و

خاطره بالتو بسته

*بار دلتنگی تو بردار

از رو شونه های خسته

 

داری میری به سلامت

خاطره پشت و پناهت

یه دل گمشده اینجاس

که می مونه چش به راهت

 

موفق باشید

امیرحسین - تابستان شرجیه کوآلا لامپور ۲۰۱۰


پ ن : *بار دلتنگی تو بستی      دیگه وقت رفتنه ... (عبدالجبار کاکایی)

پ ن : وطنم چه بی نظری ....  وطنم چه با شکوهی

فاصله

 

 بین موندن و نموندن  ، سهم آدما زمین شد

ما اسیر انتخابیم ، خودمون خواستیم و این شد

فاصله فقط یه لحظس ، فاصله فقط یه نوره

گاهی از رگ به تو نزدیک ، گاهی از تو خیلی دوره

 

عبدالجبار کاکایی ( تیتراژ سریال ملکوت با صدای رضا صادقی )


فاصله

 

من به پای تو می مونم

اگه دلتنگی بذاره

خدا دست عاشقا رو

توی دست هم میذاره

 

من می مونم تا تو قصه

حرفی از غصه نباشه

من می مونم تا جدایی

ته این قصه نباشه

 

من به پاي تو مي مونم

واسه هر روز و همیشه

گرچه این فاصله ی ما

عاشقی سرش نمیشه

 

رنگ دلتنگی گرفته

شب و روزای منو و تو

حالا که فاصله افتاد

بین دستای منو تو

 

ما که دوریم ولی این بار

پای این عاشقی هستم

فاصله فقط یه بغضه

منم این بغضو شکستم

 

من به پای تو می مونم

با یه خواب نیمه کاره

من به پای تو می مونم

تاکه برگردی دوباره

التماس دعا

امیرحسین - تابستان ۱۳۸۹

یا علی ...


پ ن : عصر شعر و ترانه سه شنبه اول هر ماه فرهنگسرای ارسباران ساعت ۵ با اجرای زنده موسیقی

پ ن : به تو نگفتم خنده با تو زیبا تره ؟

 

ادامه نوشته

رمضان

 


رمضان بهونه ای شد

تا بفهمیم که جداییم

خودمون خبر نداریم

ولی تو دست خداییم

 

همه شوق خونه داریم

شوق برگشتنه خونه

دل آدم که بلرزه

قدر این ماهُ میدونه

 

سفره رنگ تازه داره

وقتی که خدا می چینه

وقتی لبخند قشنگش

توی سفره ها می شینه

 

یه بهونه ی دوبارست

واسه دلتنگیه دیدار

تا بازم ما رو بشونه

سر سفره های افطار

 

خدا روی رو سیاها

درو هیچوقت نمی بنده

زندگی یه رنگ دیگس

وقتی که خدا می خنده

 

آره ماه رمضانه

همه دعوتیم دوباره

حتی من که از نگاهم

چرک این دنیا می باره

التماس دعا

امیرحسین - تابستان ۱۳۸۹

ماه مبارک رمضان ...


پ ن : باید کمی تغیر کنیم ...

پ ن : حلول ماه مبارک رمضان رو به همه ی مسلمانان واقعی تبریک عرض میکنم.

پ ن : نماز و روزه ی همه تون قبول !

تنها ...

 

ای تو که قامتت آسمان را خراشیده است

سایه ات بد جوری بر من افتاده است ...

ولی این سایه نمی تواند جوانه های وجودم را خشک کند ...


واسه پر کشیدن از تو

پر و بال بسته دارم

به تو دل بستم و حالا

یه دل شکسته دارم

 

رفتنت بهونه ای شد

واسه تنهایی دوباره

واسه دلتنگیه خنده

واسه چشمی که می باره

 

واسه تکرار نبودن

جای خالیتو می بینم

به هوای اون قدیما

میام و پیشت می شینم

 

حکم تنهایی بریدن

واسه این روز و شبامون

جرممون عاشقی بود و

شده تنهایی سزامون

 

با همون چشای مشکیت

تن خستمو نگا کن

چروک نگاه سردم

دست بستمو نگا کن

  

حالا هر روز منی تو

اسممو بازم صدا کن

قفل این دوری رو بشکن

منو از تنم رها کن

 امیرحسین

تابستان ۱۳۸۹


پ ن : ببخشید یه مدت زیادی نبودم . گرفتارم ... گرفتارم ... گرفتار !

پ ن : خیلی ها دوس دارن من شعر و ترانه نگم ولی واسه گرفتن حال اونام شده با اینکه خودم علاقه ای

ندارم ولی ادامه میدم

پ ن : راستی ۲ مرداد تولدم بود . می خواستم آپ کنم نشد ..

پ ن : واقعا میشه یه قلبی که دیگه نمی زنه بازم بشکنه ؟

حسین ...

با سينه اي كه تنگ بلور است، يا حسين

                    ما و دلي كه سنگ صبور است، يا حسين

 

عبدالجبار کاکایی


حسینم...

تا نام تو ناجی نشود بر سفر عشق

این عاشقی در پیچ گناه است حسینم

 

در سوگ غریبت تن ما تا به قیامت

پیراهن خونین و سیاه است حسینم

 

این قصه ی بی معجزه با نام تو زندست

این زندگی مرزش به یه آه است حسینم

 

شب بعد تو عمریست که در حزن و بهانه

در حسرت خندیدن ماه است حسینم

 

گر نام تو بر  نامه ی اعمال نباشد

عمر ِ همه مردود و تباه است حسینم

 

در حیله ی شیطانی گرگان زمانه

دست تو مرا پشت و پناه است حسینم

 

یاحسین ...

امیرحسین - تابستان گرم ۱۳۸۹


پ ن : تو یه روز مهمترین چیزم رو از دست دادم بماند که چی بود . خدا خودش بهم داده بود خودشم ازم

گرفت حالا معلوم نیست دوباره بده یا نه...

پ ن : میلاد امام حسین (ع) با کمی تاخیر بر همه گان مبارک گرچه که هر روز شعبان  عید است !

پ ن : از امام حسین معجزه بسیار دیده ام . خودم شخصا !

پ ن : هفتمین سین سفره ام گم شد . خدایا بهم پسش بده ...

پ ن : یا حجت بن الحسن ...

ساده باشیم ...

 

 پابه پای قصه در راهیم

        پا به پای کینه ی کاووس

                    پا به پای مکر سودابه

                            برستیغ کوه چون آرش

                                       یا سیاوش در دل آتش

        یا حسین تشنه بر صحرای طف

یا چو یوسف در ته چاهیم

ما چو دریا های بی پایان بسیاریم

ما چو طوفان های نا آرام در راهیم

پا به پای بزم و شادی ها

ذوالفقار مرتضی دردست

بی امان پا در رکاب رخش

زیر سقف نقره کوب آسمان از عشق سرشاریم

ما چه

         بسیاریم

                      بسیاریم ... بسیاریم .....

عبدالجبار کاکایی


تو رو فریاد می زنم من

با همین صدای خسته

حالا عاشقترم انگار

با همین قلب شکسته

 

این همه صدا دروغه

این همه گریه بهانس

دل شکستن یه عاشق

بی صدا و بی ترانس

 

یه هوای خاک خورده

روی عشقمون نشسته

روی قلب آدمی که

دل به دنیای تو بسته

 

توی این همه هیاهو

به هوات نفس کشیدم

دستای تو رو گرفتم

تا به آرزوم رسیدم

 

با تو گریه ها و خنده

با تو عاشقی یه رویاس

واسه دستای من و تو

رسیدن ، آخر دنیاس

موفق باشید

امیرحسین - تابستان گرم ۱۳۸۹


پ ن : دست تو مرا پشت و پناه است یا حسین ...

پ ن : و مکروا و مکر الله والله خیر الماکرین !

پ ن : یکی از دوستان سوال کردن چرا دفاعیه حذف شد ؟ باید عرض کنم دفاعیه حذف شد تا پایانی

باشد بر این بازیه بچگانه که خیلی ها علاقه به کش دادنش دارند .

یا علی ...

پلاک ..

 

نیومد تا که خاکستر شد آخر

                           گل زیبای من پرپر شد آخر

جوون و قد بلند و با حیا بود

                                   پلاک و مهر و انگشتر شد آخر ....

عبدالجبار کاکایی ( هرچه هستم از تو دورم )


 

حکایت اونا رو

تو فیلما تو ندیدی

من اون روزا رو دیدم

تو قصشو شنیدی

 

برو وضو بگیر و

آلبوم عکسو وا کن

حرفای بی خودی رو

از تو سرت رها کن

 

این عکسا رو می بینی

اینا بودن حقیقت

نه حرفایی که امروز

شد واسه ما مصیبت

 

ببین چطور می جنگه

با این که غرق خونه

حالا بری سراغش

فقط یه استخونه

 

با دست و پای زخمی

تا ته قصه موندن

دردی رو حس نکردن

چون که فرشته بودن

 

خوب بهشون نگا کن

صورتاشون چه پاکه

این همه غیرت حالا

پلاک زیر خاکه

 

این آخر بازی نیس

آخر ماجرامون

این قصه حالا حالا

حرفا داره برامون

موفق باشید

امیرحسین - تابستان گرم ۱۳۸۹


پ ن : این ترانه صحبت یک پدر رزمنده هست که به پسرش ....

پ ن : امروز زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست !

پ ن : همه آن هایی که از کاروان شهدا جا ماندند و نسل های بعد را با شهید آشنا کردند

هم خود شهادت رو لمس خواهند کرد !

پ ن : کارگاه ترانه روز های ۴ شنبه هر هفته ساعت ۵ فرهنگسرای رازی

پ ن : عصر شعر و ترانه سه شنبه اول هر ماه ساعت ۵ فرهنگسرای ارسباران

پ ن : به امید دیدار ...

در گل سکوت کردی و در من صدا شدی ...

 

 بی صدا بودی ...

هیچ وقت صداتو نشنیدم

            همیشه در کلمات بود ...

                                 خنده هات

                                 گریه هات

                                 قهر و آشتیات

                                 و حالا رفتنت ...

                                                  چه بی صدا رفتی ....

                                                   چه بی صدا تنها شدم ...


من به تو رسیدم اما

تلخیه قصه به اینه

 دل تو یه آروز بود

که شکسته توی سینه

 

همیشه رسیدنا نیست

که میشه یه آخر خوب

بعضی وقتا نرسیدن

می سازه یه باور خوب

 

من رسیدم اما این دل

دیگه باورش تو نیستی

قصه رو خونده میدونه

جاده آخرش تو نیستی

 

تن تو یه قاب عکسه

 پر خاطرات خونیت

پر ترکشای داغه

اینه قصه ی جوونیت

 

جونتو ازت گرفتن

سرفه های بی امونت

طعم بادومای تلخو

می آوردن رو زبونت

 

چی میخوای از جون دنیا

برو اینجا جای تو نیس

نفسات بالا نمیاد

برو این هوای تو نیس

 

من به تو رسیدم اما

پَر گرفته بودی از من

تو به انتها رسیدی 

 تو بریده بودی از تن

موفق باشید

امیرحسین - آخرین نفس های بهار ۱۳۸۹


پ ن : ناپلئون : اگر بنا بود هر کس به قد دانش خود حرف بزند آن وقت چه سکوتی بر جهان حاکم میشد!

پ ن : چه دیر عاشقت شدم .... چه دیرتر شناختمت !

 

بمون .... ولی !

 

بمون ولی به خاطر غرور خسته ام برو .... برو ولی به خاطر دل شکسته ام بمون

بمون که بی تو زندگیم

           تقاصه اشتباهمه ...

 عذاب دوس داشتن ...... تلافی گناهمه ....

ببین چه سرد و بی صدام

                     ببین چه صاف و ساده ام

                                        گلی که دوست داشتم

                    به دست باد .... دادم !

عبدالجبار کاکایی ( هرچه هستم از تو دورم )


 

تو نترس از نرسیدن

توی این جاده ی خسته

بدون این بار برای تو

یکی منتظر نشسته

 

یکی که خواب و خیالش

رنگ و بوی تو رو داره

وقتی درمونده ی راهی

تو رو تنها نمیذاره

 

یکی که دلش برا تو

به بزرگیه یه دریاست

واسه قلب مه گرفتت

نفس گرم مسیحاست

 

یکی که اگه بدونه

که قشنگه برا دنیات

چشم به راه تو می مونه

زنده می مونه به رویات

 

یکی که با خنده ی تو

حتی گریونم می خنده

تو رو هر طوری که باشی

حتی بد ، باز می پسنده

 

با همین رویای شیرین

تو رسیدی بی بهونه

دیدی گفتم که نشسته

چشم به راهت عاشقونه

 

خوب تو چشماشو نگا کن

تو نگاش عشقو می فهمی

دیدی آخرش قشنگ بود

دیدی گفتم تو می خندی

موفق باشید

امیرحسین - بهار ۱۳۸۹


پ ن : میخواستم فقط غزل بگم دیگه ولی دیدم بدون ترانه هم نمیشه !

 پ ن : دارم از یاد تو میرم ....